آرتین عزیزمونآرتین عزیزمون، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره
آیلین نازنینمونآیلین نازنینمون، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه سن داره

آرتین

من 1 ساله شدم

16 فروردین 1392 من   ساله شم ياد گرفتم بخندم و گريه كنم، سپس نشسته و بايستم و حالا حتي مي تونم راه برم.بابام  میگه مرد شدی ، خوشگل من ناز شدی. مـامـان میـگه فـدات شم قربون اون چشات شـم. یک سـال گذشت اومــدی، بـرای مـــا همــدمـی. قــــراره یک ســـاله شی، عــاقل و بــالـنده شی. امسال برای من 2 تا جشن تولد گرفتیم. اولی رو پنجم فروردین با خونواده مامانی و دومی رو 16 فروردین با  خونواده بابایی از اونجایی که مامانی و بابایی دوست داشتن جشن تولدم خاص باشه تصمیم گرفتن که جشن روز 5 فروردینو توی باغ عمو پرویز و تو هوای خوب بهاری میون شکوفه ها برگزار کنن. اینم از...
19 فروردين 1392

دلنوشته ای از مامانی برای تولدم

عزیز دلم تعطیلات عید پارسال برای منو بابایی با سالهای قبل خیلی فرق داشت. چون نزدیک به دنیا اومدن شما بود همش تو خونه بودیم و در حال لحظه شماری برای به دنیا اومدن فرشته کوچولومون. پسر قشنگم شب قبل از به دنیا اومدنت یه شب خیلی خاص برام بود. باورم نمیشد دارم مادر میشم. هم خوشحال بودم هم استرس داشتم. احساس اون شبم رو با هیچ جمله ای نمیتونم برات بیان کنم شاید فقط زمانی که پدر شدی احساسم رو درک کنی. عصر خاله و داداش فرزین (پسر خاله) اومدن پیشمون و شب با بابایی کلی تو اتاقت با هم عکس گرفتیم. دوباره با خاله ساک شما و خودمو چک کردیم، یه دوش گرفتم و رفتم تو تخت. یه کم با بابایی صحبت کردیم و خوابیدیم. البته نتونستم خ...
17 فروردين 1392

اولین 13 به در من (سال 92)

من امسال اولین 13 به در زندگیمو تجربه کردم. پارسال این موقع تو  دل مامانی بودم و مامانو بابا نتونستن برن 13 به در. عوضش امسال حسابی تلافی پارسالو کردنو خوش گذروندن. به نظر مامانیو بابایی امسال با وجود من بهترینو شیرین ترین 13 به در زندگیشون بود. امسال ما به همراه چند تا از فامیلا رفته بودیم باغ عمو پرویز. هوا عالی بود و بوی شکوفه ها همه جا رو پر کرده بود. نهارو تو باغ خوردیم و منم برای اولین بار کباب خوردم و کلی بهم چسبید. بعد از ظهر هم تصمیم گرفتیم بریم کوهنوردی و رفتیم یکی از روستاهای زیبای اطراف شهر.البته من پای کوه پیش خاله و بقیه موندم و مامانیو بابایی با داداش امینو خاله طراوت رفتن کوه پیمایی. امروز ...
17 فروردين 1392

اولین پست سال 92

دوستای عزیزم سلام اول اینکه دلم برا همتون کلی تنگ شده بود دوم اینکه امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشین و تعطیلات بهتون خوش گذشته باشه                    جونم براتون بگه که ما برای سال تحویل خونه بابا جون بودیم و اولین عیدی رو بابا جون بهم دادن. شب برگشتیم خونه . روز اول فروردین رفتیم دیدو بازدید اقوام بابایی و روز دوم رفتیم دیدو بازدید اقوام مامانی. کلی هم عیدی بهم دادن و حسابی مایه دار شدم. متاسفانه روز پنجم فروردین منو مامانی سرما خوردیم و مجبور شدیم خونه نشین بشیم. راستی برای اولین بار بهم آمپول زدن (منظورم آمپولی غیر از واکسنه). مامانی...
12 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین می باشد